تخته سیاه

سر مایه های هر دلی حرف هایست که برای نگفتن دارد

تخته سیاه

سر مایه های هر دلی حرف هایست که برای نگفتن دارد

مجنون

 روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین سجاده اش عبور کرد. مرد نمازش را قطع کرد و داد زد: "هی!!! چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟" مجنون به خود آمد و گفت: "من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم، تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی؟
نظرات 5 + ارسال نظر
وجیهه پنج‌شنبه 21 آبان 1388 ساعت 10:51 ب.ظ http://mv4ever.blogfa.com

سلام شادی جون خوبی؟
خیلی خیلی زیبا نوشتی
خیلی دلم تنگت شده خانومی
مواظب خودت باش
می بوسمت

مون شنبه 23 آبان 1388 ساعت 11:14 ق.ظ http://www.merrymoon.blogspot.com

جالب بود.

اجادسا چهارشنبه 27 آبان 1388 ساعت 01:55 ب.ظ http://ajadesa.blogsky.com

سلام شادی جان خوبی؟؟؟

ممنون از آپت بعد از این همه مدت خیلی زیبا بود

زیاد سر بزن به وبلاگت چرا کم کم میای مگه قرار نبود هواست بهش باشه

نبینم دیگه دیر دیر سر بزنی ها

شاد و سبز باشی

اجادسا شنبه 7 آذر 1388 ساعت 09:05 ق.ظ http://ajadesa.blogsky.com

{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }{ گل }

اجادسا سه‌شنبه 24 آذر 1388 ساعت 09:13 ب.ظ http://ajadesa.blogsky.com

سلام

اجادسا وارد 24 سال می شود

اینم خبر خوش تولد تولد منتظرتم زودی بیا

شاد و سبز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد