تخته سیاه

سر مایه های هر دلی حرف هایست که برای نگفتن دارد

تخته سیاه

سر مایه های هر دلی حرف هایست که برای نگفتن دارد

دکتر علی شریعتی

اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست و بی رنگی    

کمیاب ترین چیزها بود اگر عشق ارتفاع داشت من زمین را زیر پای خود داشتم و  تو هیچ گاه عزم 

 

صعود نمی کردی آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی اگر گناه وزن 

 

داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم, همه وسعت دنیا یک 

  

خانه می شد و تمام محتوای سفره سهم همه بود و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان 

 

 نمی شد اگر خواب حقیقت داشت همیشه با تو در آن ساحل سبز لبریز از نا باوری بودم اگر همه 

 

 سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید 

 

 تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند اگر مرگ نبود زندگی بیارزشترین 

 

 کالا بود, زیبایی نبود, خوبی هم شاید اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و 

 

 می گریستیم؟ کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟ چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ 

 

 آری بیگمان پیش تر از اینها مرده بودیم, اگر عشق نبود اگر کینه نبود قلبها تمام حجم خود را در 

 

 اختیار عشق می گذاشتند و من با دستانی که زخم خورده توست گیسوان بلند تو را نوازش  

  

میکردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و ما پیمانهایمان 

   

 را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم  

 

 

                  به یاد بهترین استاد اخلاق قرن( دکتر علی شریعتی)

ترس...تردید

 امانوئل می گوید:

 ببیند در زندگی از چه می ترسید.

 ببینید در خود تان از چه می ترسید.

 با چشم باز و قلب باز به درون ترس خود نفوذ کنید.

 خواهید دید ترس همچون اتاقی خالی است.

 ترس فقط به اندازه اجتناب شما قدرتمند است.

 هرچه  بیشتر از ترس روی گردانید.

 و از آن اجتناب کنید

 و نخواهید که در آغوشش کشید،

 قدرت بیشتری به آن می بخشید

 ترس یعنی ،مقاومت دربرابر خدا!

 توهمی است که مارااز خدا جدا می سازد!

 و کودکی ترس همان تردید است

 وژوزف مورفی می گوید:

 تردید اغلب همراهتان است ،اما آن را لعن نکنید

 تردید بخشی از هویت انسان است

 فقط ازطریق گذشتن از میان تردید است

 که می توان به حقیقت رسید!

 تردید و ترس دو لبه تیغ هستند که هستی آدم را به دو نیم میکنند!

 پس بیایید برای رهایی از ترس و تردید به دامان نیلوفرین

  و نرم و نازک خداوند پناه ببریم
 

اموخته ام که...

فب

 

 آموخته ام که :

آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه،  

ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه،  

دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه  و بالاخره می توان قلب خرید، ولی عشق را نه. 


آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آ 

موخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آ 

موخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آ 

موخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد،  

همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
 

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او،  

و قلبی است برای فهمیدن وی
 

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی،  

شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آ 

موخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم 

 سریعتر حرکت می کند
آ 

موخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آ 

موخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
 

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. 

 پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را 

 در یک روز به دست بیاورم

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
 

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد، نه زمان
 

آ موخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
 

آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
 

آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
 

آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده  

ما را تصاحب خواهد کرد
 

آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
 

آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
 

                           

 

                                                          چارلی چاپلین

پند

سه پند لقمان به پسرش


روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

  • اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!


  • دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی


  • و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی


پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:


اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .


اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .


و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست .

بهترین لحظات زندگی

best moments in life according to charlie chaplin
از نگاه چارلی چاپلین

To fall in love 


عاشق شدن 

To laugh until it hurts your stomach. 


آنقدر بخندی که دلت درد بگیره

 

To find mails by the thousands when you return from a
vacation.
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی
هزار تا نامه داری   

To go for a vacation to some pretty place  

.برای مسافرت به یک جای خوشگل بری  

To listen to your favorite song in the radio
.
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی 


To go to bed and to listen while it rains outside
.
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی 


To leave the Shower and find that 
 the towel is warm  

از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه ! 



To receive a call from someone, you don't see a
lot, but you want to.
کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت
می خواد ببینیش بهت تلفن کنه


To find money in a pant that you haven't used
since last year.

توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده
نمی کردی پول پیدا کنی 

To laugh at yourself looking at mirror, making
faces.
  برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و
بهش بخندی !!! 

Calls at midnight that last for hours. 

تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم
طول بکشه


To laugh without a reason.بدون دلیل بخندی 


To accidentally hear somebody say something good
about you.
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره
از شما تعریف می کنه 

To wake up and realize it is still possible to sleep
for a couple of hours.
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه
هم می تونی بخوابی !

To hear a song that makes you remember a special
person. 

آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد  شما
می یاره 

To be part of a team.
عضو یک تیم باشی 


To watch the sunset from the hill top
.از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی 


To make new friends.
دوستای جدید پیدا کنی 


To feel butterflies!
In the stomach every time
that you see that person. 

وقتی "اونو" میبینی دلت هری
بریزه پایین !

To pass time with
your best friends. 

لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی

To see people that you like, feeling happy.
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی

See an old friend again and to feel that the things
have not changed.
یه  دوست قدیمی رو دوباره ببینید و
ببینید که فرقی نکرده

To take an evening walk along the beach. 

عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی

To have somebody tell you that he/she loves you.
یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره 


To laugh .......laugh. . ..........and laugh .......
remembering stupid
things done with stupid friends. 

یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای
احمقانه ای کردند و بخندی
و بخندی و
.......... باز هم بخندی


These are the best moments of life.... 

اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند

Let us learn to cherish them.قدرشون روبدونیم 


"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگی یک
مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک
هدیه است که باید ازش لذت برد

************ ****
وقتی  زندگی 100 دلیل برای گریه کردن  به  تو نشان میده ،
تو 1000 دلیل  برای  خندیدن به اون نشون بده.
چارلی  چاپلین
To clear your last exam.آخرین امتحانت رو پاس کنی