تخته سیاه

سر مایه های هر دلی حرف هایست که برای نگفتن دارد

تخته سیاه

سر مایه های هر دلی حرف هایست که برای نگفتن دارد

پیر مرد

 پیری برای جمعی سخن میراند...   

 لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. 

 بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضارخندیدن       

    
 او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه   نخندید. 

 او لبخندی زد و گفت:  وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،  

 پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردندر مورد مسئله ای مشابه ادامه  میدهید؟  

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

نظرات 4 + ارسال نظر
اجادسا شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 01:25 ق.ظ

عالی بود شادی...

محمد دوشنبه 6 تیر 1390 ساعت 07:43 ب.ظ http://mpishro.blogfa.com

سلام خوبی چرا دیگه به ما سر نمیزنی بی وفاها
بدو که اپ کردم بدو دیگه بازم که وایستادی میگم بدو

محمد چهارشنبه 22 تیر 1390 ساعت 05:38 ب.ظ http://mpishro.blogfa.com

سلام شادی جوووووووون
بست جدید گذاشتم دوست داشتی بیا

فهیمه جمعه 31 تیر 1390 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.ghasedakemosafer.blogsky.com

سلام عزیزم
خیلی قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد